به گزارش مشرق، حمله موشکی آمریکا به مواضع سوریه در پایگاه هوایی الشعیرات واقع در استان حمص زمانی انجام شد که دونالد ترامپ، رئیس جمهور آمریکا با همتای چینی خود دیدار داشت.
شواهد نشان میداد که این حمله بر مبنای بهانهای مانند مسئله حمله شیمیایی خان شیخون نبوده و ترامپ براساس رویکرد جدید خود در زمینه سیاست خارجی، بر خلاف اظهارات انتخاباتیاش حرکت کرده است.
بعد از حملات موشکی آمریکا مقامات این کشور اعلام کردند که این حملات به همین نقطه محدود میشود و ادامه نخواهد داشت. اما اظهارات نیکی هیلی، نماینده واشنگتن در سازمان ملل متحد، خط پایان را از انتهای این ماجرا برداشت.
وی راه حل سیاسی برای بحران سوریه را امکانپذیر ندانست و وجود دولت اسد در راس حکومت را مانعی برای ایجاد صلح و آرامش در سوریه ارزیابی کرد. به گفته نیکی هیلی، دونالد ترامپ در صورت لزوم، حملات به پایگاه هوایی سوریه را متوقف نمیکند.
بدین ترتیب به نظر میرسد که واشنگتن به دنبال فرصتگیری عامدانه بوده و این اقدام نشان از تغییر در نگاه سیاسی کاخ سفید به مسائل خاورمیانه دارد.
بسیاری از تحلیلگران بر این باورند که این اقدام واشنگتن نمادین بوده تا غبار نشسته بر پرستیژ و حضور خود در منطقه که بعد از ریاست جمهوری ترامپ به وجود آمد را پاک کنند. این نمایش واشنگتن به نوعی افزایش قدرت چانهزنی در برابر قدرتهای منطقهای و جهانی مانند ایران یا حتی روسیه است تا این کشورها از عدم حضور همیشگی ایالات متحده ایمن نباشند. این دلایل حتی میتواند حرفهای اطرافیان ترامپ برای متقاعد کردن وی به انجام این حمله باشد.
در دنیای سیاست بینالملل، ایجاد ترس دائمی در رقیبان و گرفتن امکان پیشبینی رفتار از سایر کشورها و قدرتهای جهانی از اساس محکمی برخوردار است، به ویژه سیاست خارجی آمریکا بر این اصول استوار میباشد. با ریاستجمهوری ترامپ از شدت این عمل در خاورمیانه کاسته شد، بدین ترتیب واشنگتن برای جبران آن ممکن است کارهایی خارج از تصور انجام دهد تا خود را به یک قدرت پیشبینی ناپذیر تبدیل کند که هزینههای آن قطعاً بیش از گذشته است. بنابراین حملات موشکی آمریکا به موضع دولت سوریه میتواند در این چارچوب قابل تفسیر باشد.
سناریوی بعدی آمریکا از طرح این حمله، رژیم اسرائیل است. در هر صورت رژیم صهیونیستی شریک مهم و راهبردی واشنگتن و به گونهای نماینده آمریکا در منطقه است. ترامپ بارها در اظهارات انتخاباتی خود حمایت از اسرائیل را مد نظر قرار داده و بعد از انتخاب شدن هم این رژیم در اولویتهای سیاست خارجی آمریکا قرار گرفته است.
بنابراین، در صورتی که مقامات صهیونیستی در منطقه احساس نا امنی کنند تاثیر مستقیم خود را در روند سیاست خارجی واشنگتن میگذارند و این نا امنی حتی ممکن است به ابعاد اقتصادی یا حتی اجتماعی ایالات متحده سرایت کند. چراکه لابی صهیونیستی در آمریکا بیش از هر گروه دیگری بر تعیین سیاست کاخ سفید تاثیر دارد.
گذشته ایالات متحده نشان داده که بعد از انتخابات ریاستجمهوری، لابیهای صهیونیستی تلاش میکنند که نگذارند منتقدان اسرائیل به کاخ سفید نفوذ کنند یا مشاغل کلیدی را در دست بگیرند. افزون بر آن، اکثر مقاماتی که سیاست خاورمیانهای واشنگتن را تنظیم میکنند یا حداقل دخالتی در آن دارند، افراد متعهد به اسرائیل یا سازمانهای وابسته به آن هستند. بنابراین هر اقدام خاورمیانهای آمریکا سایهای از اسرائیل دارد.
در مجموع شاید ترامپ تصور میکرد که بتواند از طریق ایجاد رابطه بهتر با روسیه، به پیگیری منافع خود در منطقه اقدام کند. اما واقعیت این است که مقامات ایالات متحده "طلوع سیاست خارجی" خود را از طریق دخالت در امور خاورمیانه و به منظور حمایت از اسرائیل یا پیشبینی ناپذیر نشان دادن سیاستهای خود به دست میآورد.
این نکته وجود دارد که خاورمیانه جایگزین هیچ منطقهای دیگر در جهان برای ایالات متحده نمیشود؛ با این حال میتوان گفت که نمایش خونین آمریکا در راستای منافع اصلی یا جایگزین خود در خاورمیانه بوده و دلایل حقوق بشری، صلحجویانه و بینالمللی گرایانه آنها همانند همیشه فقط یک بهانه است، چون آمریکا از غروب میترسد!